تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

من عاشقم

بگو چگونه می توانم تو را صدا نزنم من که از تپش پنجره ها دلم می ریزد من که از تمام ک دنیا سر کوچه دلم می نشینم، منتظرت می مانم، چگونه می شود تو را صدا نزنم چگونه ؟؟؟ نمی گویم خوب منتظرت هستم اما هستم ودر انتظار آمدنت بی قرار قرار است تو بیایی وروشنی انجمنی باشی پس بیا.............. برای من افکار احمقانه جامعه گم شده در جاه طلبی های انسانی مهم نیست مهم نیست که خیلی ها به تو اعتقاد ندارند مهم نیست خیلی می گویند فلسفه انتظار ما رفته زیر سوال مهم نیست که در جامعه ما آنقدر تفاوت بین ارزش وهنجار به هم خورده باشد که دین را یک امل گرایی بخوانند مهم نیست که این آدمهای دور برم به چه می اندیشند مهم این است که تو خواهی آمد وبه قول فروغ همه چیز را قسمت خواهی کرد میدان محمدیه را، گلهای باغچه را ، مهم این است که وقتی تو می آیی تمام دنیا سر جایش خواهد بود تو عدالت علی خواهی داشت چرا سکوت کنم چرا بایستم چرا حرف نزنم وقتی تمام پول هشتاد درصدی ماسونها برای شیطان پرستی خرج می شود چرا متوجه نباشم وقتی آنها با تمام اعتقادشان پولشان را برای بی اعتقادیشان خرج می کنند چرا باید ما بایستیم وادای آنها را در بیاوریم وادعا کنیم که روشنفکریم چرا ؟ چرا وقتی از جوامع تکنو لوژی عقب مانده ایم با ید دین را مقصر این همه عقب ماندگی بدانیم وپشت کنیم به تمام چیزهایی که نیاکانمان ان را برای ما پرورده اند .یک شبه تصمیم می گیریم کافر شویم وبعد اگر به نفع ما با شد مسلمان می شویم چرا ؟؟ ساده بگویم در قنوت نمازم هر روز می گویم اللهم عجل لولیک نه به خاطر اینکه گفته اند منتظر تو باشم من خود می فهمم نه به خاطر اینکه یک خشکه مقدس مذهبی باشم نه به خاطر اینکه پدرم به من یاد داده باشد من به انتظار کسی نشسته ام که جای هر کسی را مشخص خواهد کرد سهم هر کس از عدالت را خواهد داد واز همه مهم تر وقتی بیاد عشق، دوستی ومحبت را رواج خواهد داد برای من اسم مهم نیست من منتظر کسی با این مشخصاتم چون عشق را دوستی را ومحبت را دوست دارم .  

من عاشقم

گریه فقط کار منه  تو اشکاتو حروم نکن  به واژه ای نمی رسی  اینطوری جستجو نکن  

 

همیشه کم میارمت .. 

همین که می نویسم و به واژه می کشم تو را  دوباره بار غم می نشینه روی شونه های من  دوباره کم میارمت  دوباره کم میارمت 

 

همین که می شکفی مثه    یه گل میون دفترم  دوباره گرمی لبات دوباره گونه های من  

 همین که می ری از دلم  قرار آخرم میشی دوباره زخم می خورم دوباره باورم میشی

 

 همیشه کم میارمت  همیشه کم میارمت

روستای یحیی آباد زنجان عکس

چند تا عکس از یه جای خوش آب و هوا  

 

با غهای فندوق

 

 

 

 

 

 خرچنگ

 

 

 

 

 

 

 

  

 

درخت فندوق

 

 

 

 گوجه سبز

 

 

 دورنمای روستا