تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

چه کسی مرا باور می کند!!!!!

چه کسی مرا باور می کند که باشم  

 

بعضی وقتها نبودن از همه چیز بهتر است 

 

از همه چیز؟ 

 

وقتی کسی نیست وقتی چیزی نیست بودن تو بی معنا است . 

 

چقدر این روزها دلم می خواست آن کسی باشم که دلم می خواهد.

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 18:46

مردکی بود حسین حسین زیاد می کرد و هی می گفت کاشک من هم کربلا بودم
خواب دید با یک زن زیبا همبستر است در همان زمان در زدند در زا که باز کرد گفتن که ما از طرف حسین هستیم امام گفته من عازم کربلا هستم بیا
مرد گفت باشد بعدا می آیم
دوباره در زده شد و همان حرفا تکرار شد مرد عصبانی شد و گفت به حسین بگو من نمی آییم ولم کنید
از خودم بارها سئوال کرده ام اگر من در صحرای کربلا اگر بودم طرفدار یزد می شدم و یا حسین و یا بی طرف
با توجه به روحیه خودم با یزید صد در صد نبودم ولی می ترسم بی طرف باشم

دقیقا من هم مثل تو ام هنوز به اون مرحله ای از یقین ترسیده ام که بگم من با حسینم فقط می تونم بگم با یزید نیستم

صنم پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 22:41

... شتاب مکن
که ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تکه ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد!
آدمی در سقوط کلمات
سقوط می کند...
و هنگام که از زمین برخیزد
کلمات نارس را
به عابران تعارف می کند

آدمی را توانایی
عشق نیست!
در عشق می شکند
و می میرد ...
احمدرضا احمدی

زنده یاد سهراب سپهری

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است

کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقرباک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

مرا گرم کن

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ

اجاق شقایق مرا گرم کرد

در این کوچه هایی که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا

و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد

و آن وقت

حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد

حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم

ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید

نکته بین جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:00 http://cherainjuriye.blogfa.com/

سلام سرباز
من هم سربازم, ولی خدائیش نه مثل شما
دعا میکنم واست راحت بگزره.

راستی,لینک شدی.
از مطالبت خوشم اومد.
موفق باشی.

تبادل نظر کن بگو بشنو خوبه برای من برای تو سربازی من سخت نیست فقط یه چیزهایی هست مثل دلتنگی مثل تنهایی

جوادچراغی دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 http://www.lotusnj.blogfa.com

(دلم گرفته برایت) زبان ساده ی عشق است
سلیس و ساده بگویم دلم گرفته برایت(منزوی)


سلام یوووووووووسف کجایی
سربازی خوش میگذره
راستی تو مرزخدمت میکنی عجب آدمی هستی تو
ما که تو اینجاییم دلمون گرفته ازاین( رفتنها)میخواستی دلت نگیره
اومدی زنجان خبر بده
هر ازگاهی هم سربزن

دلم گرفته دلم عجیب گرفته است به ایوان می روم ودستانم را بروی پوست کشیده شب می کشم چراغهای رابطه تاریکند.......
تو چی کار می کنی حالت خوبه از شعر وشاعری چه خبر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد