تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

شعر جدید من: افسانه می شوم

با نگاهت یک شبی ما را چه حیران می کنی


وان دگر شب می شود ما را چه حیران می کنی


روزها از وصل خود ما را خبرها می دهی


چون قرارش می رسد فردا پشیمان می کنی


در بهارت ای گل خندان چه گویم در سخن


برگ پاییزم مرا افتان خیزان می کنی


عاقبت روزی که ما را در غل و زنجیر عشق


می نهی در بندها همچون اسیران می کنی


یا مرا می رانی از خود یا نجاتم می دهی


این قمار عاشقان است آنچه با جان می کنی


صد هزاران بار اگر بازیچه دستت شوم


باک از این بازی نباشد رقص جانان می کنی


می شوم مجنون کویت می روم صحرا به سویت


آخر افسانه این باشد که تو شورمستان می کنی


نظرات 5 + ارسال نظر
افسانه جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 http://gtale.blogsky.com

سلام

شعرتون بسیار زیباست

دستمریزاد

من سکوت خویش را گم کرده ام لاجرم در این هیاهو گم شدم .

من که خود افسانه می پرداختم , عاقبت افسانه ی مردم شدم !


مرسی

fars4 جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:48 http://www.fars4.760.ir

۵۴۵۶۲۰۳۶۵۱۵۶بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.fars4.760.ir

مردمک شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:29



شعر خوش آهنگیه و چه خوب وزنش رعایت و حفظ شده..

فقط جسارتا فکر میکنم آخرین مصراع چیزی کم یا زیاد داره ..

راستی منتظر ماجراهای سربازی تون هستیم .. خیلی جذابن



شعر که کاستی زیاد داره ولی خوب بعدا اصلاحش می کنم

تازه یه شعر طنز در مورد سربازی گفته بودم ترسیدم تو وبلاگ بزارم

بابک یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:05 http://only-babi.blogsky.com/

سلام داداشی
چطوری؟
بابا دمت گرم. این شعر از فشار زیاده که بهت وارد میشه یا از فشار زیادی که وارد میکنی؟؟؟؟
باحال بود فقط ردیف قحطی بود این ردیفو انتخاب کردی؟ردیفشو عوض کن یه جور دیگه معنی میده یکی ام بیت آخرت چرا اونجوری شده وزن مزن به هم ریخته؟
زود بیا منتظریم.
فدات.
میبوسمت از سر کچلت.

از بیکاری ناشی میشه عزیز

اینجا قحطی واژه هاست آخه تو اسارت چطوری میشه ذهن رو پرواز داد

کچل هم خودتی

هفته بعد میام
خداحافظ

مسلم چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:46 http://kaftarkar.blogfa.com

سلام
دوسه روز پیش خبر فوت یکی از دوستام رو شنیدم.
سرباز وظیفه بود.تهران خدمت میکرد. در حین خدمت توی پادگان فوت شد.

خیلی ناراحت شدم.
کسی که هنوز سنش به عدد 20 هم نرسیده بود و کلی واسه خودش آرزوها داشت.
توی دوره آموزشی با هم بودیم. من ازساعت 4 تا 6 صبح توی برف زمستون بهمن ماه پاسبخشش بودم.
دوساعتی که تا آخر عمر توی ذهنم میمونه.
دونه های برف همراه با باد شدید توی صورتمون میخورد ولی ما داشتیم واسه هم دردودل میکردیم.
انگشت های پاهامون از سرما یخ زده بود ولی ما واسه هم خاطره تعریف میکردیم.
. خدارحمتش کنه.
انشالله خدا پشت و پناه و نگهدار و حافظ تمامی سربازان کشور عزیزمون باشه.

ممنونم مرسی

تو هم موفق باشی بابت اتفاقی که افتاده واقعا متاسفم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد