تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

وای تهنایی باز تهنایی

یه رفیق لر داشتیم این شعر چنان با سوز و گداز می خوند که کیف می کردیم  خیلی خوب می خوند  یادش به خیر آموزش   انگار نه انگار یک سال گذشت حالا از خدمت من سه ماهی بیشتر نمونده یواش یواش باید خدودموبرای رفتن آماده کنم

خی داینی داینی نترم که تونه ز یادم ببرم

وقتی که به او رو نیرم پللت ایا بر نظرم

وای تهنایی باز تهنایی چه کنم مو وا غم یار
وو خدا گل با رهدنس دیه روزمه کرد چی شو تار

آخی داینی قربون اون خالت ونده تش به جونم تیا کالت
کاشکی ای دلم چی گو تو بید ونده بی به گیل دسمالت

آخی داینی داینی بیو کلم دی نکن بیشتر خین به دلم
دیدی که چه وابی بعده خوت جاوارگه وا بی منزلم

آخی داینی داینی قربونت ایخوام که وابوم مهمونت
آخی داینی قربون همو خالت سهدم و برشتم ز دندالت



ترجمه

داینی

آخه داینی داینی نمی تونم که تو رو از یادم ببرم
وقتی که به آب رودخونه می نگرم (نگاه می کنم) گیسوهای تو میان توی نظرم

وای تنهایی باز تنهایی چه کنم من با غم یار
به اون خدا، که گل با رفتنش دیگه روزم رو کرد مثل شب تار

آخه داینی قربون اون خالت گذاشته آتیش به جونم چشمای رنگیت
کاشکی این دلم مثل گوی (1) تو بود، گذاشته بود به گوشه ی دستمالت (روسری ات)

آخه داینی داینی بیا پیشم دیگه نکن بیشتر خون به دلم
دیدی که چی شد بعد از خودت، خونه شد جای من

آخه داینی داینی قربونت می خوام که بشم مهمونت

آخه داینی قربون همون خالت سوختم و برشته شدم از شیون تو


تونستید تو اینترنت ترانه اش رو سرچ کنید خیلی خوبه


تو آموزش تو 120 نفر فقط من یه نفر ترک بودم خیلی تنها بودم اوایل ،ولی بعدها با بچه ها صمیمی شدیم  همیشه وقت خواب همین رفیق لریمون که ترانه رو می خوند با خنده می گفت :شب به خیر کردها شب به خیر لرها  ،شب به خیر خوزستانیها،شب به خیر یه دونه ترک   بعد کلی می خندیدیم  یادش به خیر  چقدر زود گذشت.

تاثیرات سربازی

سربازی تاثیر زیادی تو زندگی من نداشت اما نمیشه گفت بی تاثیر بود ازمهمترین تاثیراتی که داشت می توان به

1-من تا حالا دوری از خونه و زندگی تو یه محیط دسته جمعی با یک مشت قوانین سخت و طاقت فرسا رو تجربه نکرده بودم تجربه خوبی بود با اقوام مختلف ایرانی برخورد داری و می فهمی هر کدوم چه ویژگیهایی دارن مثلا من تو دوره آموزشی با لرها ،کردها،عربها ،برخورد داشتم  با همدانی کرمانشاهی خوزستانی ایلامی و لرستانی ها برخورد داشتم .کرمانشاهیها هوای ادمو داشتن خوزستانیها خیلی خونسرد بودن ،لرها یه کم بی انظباط بودن (دیگه ببخشید)،همدانیها خیلی خوبن خیلی ...

2- کلا فرم زندگیت تغییر می کنه خوابت از 4ساعت تو دوره آموزشی تا هشت ساعت تو روزهای عادی متغیره غذات رو باید سرساعت بخوری،باید سر ساعت ده بخوابی ،وهمه چیز باید سرساعت اجرا بشه

3-اطاعت از مافوق :وقتی یه نفر از تو درجه اش بیشتره هر چی بگه باید گوش کنی البته اگه دستورش خیلی بی ربط نباشه باید یک رنگ لباس بپوشی و به مافوقت با دست احترام کنی

4-چون سختی زیاد میکشی صبرت زیاد میشه پخته تر میشی مثلا من این سری که اومده بودم مرخصی با  بابام یه بار دعوام شده یه ساعت شروع کرد به گفتن اینکه چرا اینکارو کردی تو خجالت نمی کشی چرا فکر نمی کنی   .من هم وایستاده بودم و فقط نگاهش می کردم نه تو ضیحی نه تو جیحی   یهو یادم افتاد من با قبل از سربازی چقدر فرق کردم خیلی راحت وایستادم تا بابام هرچی دلش می خواد بهم بگه  تو دلم خنده ام گرفت چقدر فرق کرده ام من...


وخیلی چیزهای دیگه ...


یک دوست خوب خیلی می تونه به خوب بودن سربازی کمک کنه اما کجاست دوست خوب اینجا همه سعی می کنن گلیم خودشون از آب بکشن بیرون...


تا بعد