تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

حال و هوای این روزهای من

این روزها دارم برای ارشد می خونم مدیریت بازرگانی ،زیاد امیدوارم سراسری در بیام البته من عادت دارم به خودم امید بدم شاید در نیومدم به هر حال بعدش باید دنبال کار بگردم یا شاید کار ایجاد کنم حاضرم هر کاری بکنم که ربطی به درس و لیسانسم نداشته باشه اما برای خودم  کار کنم  گزینه هاش می تونه  زیاده  باشه آرایشگری مردانه   دکوراسیون ساختمان ،یاشاید یه کافی شاپ زدم یا شاید هم زدیم البته اینها طرح های نود و نه ساله است معلوم نیست ولی یه چیزی که خیلی منو می سوزونه اینکه با همه علاقه ای که به فیلمسازی داشتم فکر نمی کنم تو این کار خیلی خوب پیشرفت کرده باشم وقتی می رم حوزه هنری یا جاهایی که فیلمهای کوتاه ساخت بچه های زنجان نمایش در میاد به شدت غبطه می خورم به اونها ،خیلی از کسانی که تو انجمن یا تو محافل هنری هیچی سرشون نمی شد سوالاتشون رو از من می پرسیدن ،حالا برا خودشون فیلمساز شدن البته می دونم اگه وقت بذارم و شروع کنم به نوشتن فیلمنامه ،خوب جلو می رم اما خیلی وقتها تنبلی ،نداشتن حوصله خیلی وقتها هم نبود پارتی و امکاناتی مثل دوربین و صدا ،تدوین اینها....بگذریم  

دیروز رفته بودیم سینما با بچه ها فیلم سر به مهر رو دیدیم  با بابک ،مسعود و حسن  . فیلم خوش ساختی بود اما به نظر من از حمید نعمت الله بعید بود همچین فیلمنامه ای بنویسه فیلمنامه همه جاش خوب بود جز اینکه شخصیت اصلی که لیلا حاتمی بازی کرده بودخجالت می کشید به بقیه بگه داره نماز می خونه به نظر من نماز خوندن یه چیز خیلی عادیه خیلی عادی ،اینطوری تو این فیلم ارزش نماز خوندن میاد پایین ولی انصافا مونولگ های خیلی خوبی داشت کارگردانی فوق العاده بود بازیگراش که همه خوب بودن دیگه از لیلا حاتمی چه کسی بهتره ... 

این روزها آمار نمازهای قضا زیاد شده  از خدا دور شدم همینه که اعصابم و بهم ریخته  خدا برام مهم ترین چیز تو زندیگیمه اتفاقهایی هم تو خونه تو اطرافیان میوفته که حس می کنم دارم از خانواده از دوستان دور میشم نمی دونم شاید یه احساس بی خودیه،... 

این روزها کارمون شده فوتبالدستی و بیلیارد سه شنبه ها هم سینما جمعه هفته قبل هم رفتیم گاوازنگ برای اسکی رو برف البته با تیوب ،دو سه بار هم هفت نفری خوردیم زمین صورت من هم رو زمین کشیده شد  بدجوری زخمی شد، ولی دو ساعت با دوستان بری بیرون اون هم با دوستهای که به قول بعضی به جرز دیوار هم می خندن لحظات خوشی رو ایجاد می کنه ...خوش گذشت .

نظرات 1 + ارسال نظر
بابک پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:33 http://only-babi.blogsky.com/

سلام یوفوس
چرا بی بورو (ابو) ننوشتی اونم که اومده بود.
تو فیلمنامه بنویس ساختش با من دوربین و بقیه چیزارو من جور میکنم.
خدا بزرگه.خیلی بزرگ
چون میگذرد غمی نیست.
موفق باشی

سلام بابک تنبلی ما از همین دست به قلم گرفتنه دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد