تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

سال93

ساعت 8 صبح روبروی بانک صادرات نزدیک بلوار از ماشین پیاده شدیم من یه کار بانکی داشتم اما صف شلوغ بود پس بی خیالش شدیم یه زنگی به ابوطالب زدیم گفت سر خیابان جاویدم بیایین اونجا یه کم راه رفتیم دیدیم یه اتوبوس قدیمی که آدمو یاد بازگشت اسرا  می اندازه اونجا وایستاده تو دلمون گفتیم امکان نداره با این ماشین ما تا ابهر بریم چه برسه به مشهد با دو دلی و با حس شوخ طبعی نسبت به این موضوع رسیدم به کنار اتوبوس ،بچه ها آنجا بودند حمید می گفت من نمی آیم با این اتوبوس اذیت میشیم ما می دانستیم که اذیت می شویم اما دیگر نمی شد برگردیم پس با همان تردید و دو دلی سوار اتوبوس شدیم وبه این ترتیب سفر ما به مشهد آغاز شد .از همان لحظه های اول شوخی و خنده های ما آغاز شد ومثل خیلی از سفر های دیگر یخ اطرافیان هم آب شد و آنها هم به ما پیوستند در تمام طول این سفر جز خندیدن کار دیگری نداشتیم بازیهایمان شامل تخته و هفت خبیث بود .24 ساعته رسیدیم به مشهد و رفتیم خانه ای که گرفته بودند تقریبا سی نفری دختر بودیم و ده نفر پسر خانمها طبقه پایین بودند و ما طبقه بالا  ،چهار شب مشهد بودیم وبعد رفتیم رامسر یک شب هم در فومن ماندیم .

خوب بود خوش گذشت .بودن در حرم امام رضا (ع)در لحظه تحویل سال که یک لحظه خیلی عجیبی بود بزرگ و با شکوه  ،پیدا کردن دوستان جدید ،خنده ها و شوخی هایمان خیلی خوش گذشت .

نوشته های طنزی که من می خوندم خیلی طرفدار داشت شب شب تمام اتفاقاتی خنده دار ی که افتاده بود رو تحت عنوان تعطیلات خود را چگونه گذراندید می خوندم .بدون هیچ نوشته ای پنج دقیقه آنقدر مطالب خنده دار می گفتم که بعضی ها با گوشی صدایم را ضبط می کردند .خلاصه طرفدار زیاد داشت بچه ها هم که هر کدوم بمب خنده بودند.

  دوستان جدیدمان رامین و حامد و حمید خیلی بچه های خوبی بودند .درسته که یه ناهماهنگی هایی در رزور سوئیت یا دادن به موقع ناهار و شام به وجود میومد اما خوب بود.آخرش طوری شده بود که همه باهم صمیمی بودند .تنها چیزی که خیلی آزارم داد رقص بعضی از دخترها تو اتوبوس بود البته رقصیدن پسرها هم مشکل داشت اما دیگه رقص دخترها خیلی بد بود(البته فقط دو نفرشون) خیر سرمان رفته بودیم سفر مشهد .من که مجبور بودم بگیرم بخوابم .تا نبینم اون چیزی که نباید ببینم .هرچه بود خوب یا بد گذشت .اتفاقات بد ش هیچ تاثیری روی من نداشت .حال عرفانی مسافرت اونقدری بود .که تا مدتها احساس کنم حالم خیلی خوبه.

دمت گرم آقا امام رضا(ع) که ما رو تحمل کردی اگه لایق باشیم دوباره زیارتت رو قسمتومن کن .آمین

نظرات 2 + ارسال نظر
مردمک دوشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 15:51

خیلی دلم هوای مشهدو داره ... کاش به زودی قسمت بشه .
یه سفر یه روزه به قلعه رودخان و ماسوله داشتم .. که بدون شک یکی از به یاد ماندنی ترین سفرهام خواهد بود .. :)
سالتون پر از موفقیت .

سال شما هم پر از موفقیت
حال می ده با یه اکیپ پیاده بری ماسوله

یکی از بچه های گروه سه‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 13:55 http://iz.blogsky.com

خیلی زیبا بود آقای قاسمی
و خیلی ممنون که با خاطراتتون سختیه سفر رو از یاد ما بردین.
منتظر خاطرات بعدیه شما هستم.لطف کنین همشو بذارین.
با تشکر

ممنون
مسافرت خیلی خوبی بود به ما که خیلی خوش گذشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد