تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

کاهگل می ریزد

کاهگل می ریزد
سیمان رشد می کند 
آجر روی آجر 
آنروزی که من از چشمت افتادم دیگری در قلبت خا نه ای ساخت 
حالا شهر من و قلب تو یه نقطه اشتراک دارند 
افسوس هر دو سیمانی اند

دلم تغییر میخواهد

دلم باران

دلم دریا 

دلم لبخند ماهی ها

دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور

دلم بوی خوش بابونه می خواهد

دلم یک باغ ِ پر نارنج

دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِ صبح شالیزار

دلم صبحی 

سلامی 

بوسه ای 

عشقی

نسیمی 

عطر لبخندی 

نوای دلکش تارو کمانچه 

از مسیری دورتر حتی

دلم شعری سراسر دوستت دارم

دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد

دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند

دلم آوازهای سرخوش مستانه میخواهد

دلم ...تغییر میخواهد