تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

چی بگم

ابرهایی که می ایند اما نمی بارند چشمهایم را می بندم گوش می کنم به ترانه معین ....

هوا ابری و من با چشمای تر

دوباره بدون تو میرم سفر 

خاطرات روزانه ام را مرور می کنم این روزهای تکراری گاهی اعصاب خرد کردنهای خودش را دارد خودم خوبم اما ادم که فقط خودش نیست ادمهایی که در کنارت هستند شامل تو می شوند اگر مشکلی برای آنها پیش بیاید ناراحت میشوی . امروز وقتی رفتم مسجد برا نماز ،بیرون اومدنی یه زنی رو دیدم که داشت گدایی میکرد .اونهم با گریه کردن و ....

قشنگ معلوم بود اوضاعش خوب نبود اومدم سر چهارراه یه گلفروشی  رو دیدم که جلوش یه بنز پارک شده بود وداشتند برا عروسی تزئینش میکردن الان دو ساعته تو این فکرم چرا باید در جامعه ما اینچنین اختلاف طبقاتی وجود داشته باشه یکی به نون شبش محتاج یکی با یه ماشین سیصد میلیونی عروسی میگیره ...

خدا لعنتش کنه هرکی رو که این بلا رو سر ما آورده

اتفاقات عجیب غریبی تو این کشور داره میوفته مثل گم شدن یه دکل نفتی هشتادو پنج میلیون دلاری یعنی ممکنه ؟

البته وقتی یه نفر تو این کشور بتونه یه کامیون طلا رو تا ترکیه ببره پس میشه 

وقتی یکی مثل شهرام جزایری تمام مدیران این کشور رو با پول بخره عجیب نیست .

چی بگم.................حوصله اش نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد