تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

چقدر با این شعر روزهایی رو گذروندم یادش به خیر

و حدس می زنم شبی مرا جواب می کنی

و قصر کوچک دل مرا خراب می کنی

 

سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای

ولی برای رفتنت عجب شتاب می کنی

 

من از کنار پنجره تو را نگاه می کنم

و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی

 

چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی

هزار مرتبه مرا ز خجلت آب می کنی

 

به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام

تو کمتر از غریبه ای مرا حساب می کنی

 

و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت

که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی

مریم حیدرزاده

من از ناله های پیرزنی در شبهای دور دست  که میگفت  خدایا  جان مرا بگیر و مرا از این همه درد رهایی بخش  ،فهمیدم زندگی هیچ ارزشی ندارد  از هیچ به هیچ؟