تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

خوشا به حالت ای روستایی

 خیلی دوست دارم یه فرجی بشه اتفاقی بیفته که  

برای مدتی از این شهر برم  یه مسافرتی یه مرگ ناگهانی موقتی  

 یه راحتی خیال با اسودگی احساس 

 

خوشا به حالت ای روستایی 

چه شاد و خرم، چه باصفایی 

در شهر ما نیست جز دود و ماشین 

دلم گرفته از آن و از این 

در شهر ما نیست جز داد و فریاد 

خوشا به حالت که هستی آزاد 

ای کاش من هم پرنده بودم 

با شادمانی پر می‌گشودم 

می‌رفتم از شهر به روستایی 

آنجا که دارد آب و هوایی.