تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

دوستت دارم دوستم

یه اس ام اسی برام فرستادند  که نتونستم تشخیص بدم برای کدوم یک از دوستانم بفرستم برای همین ترجیح دادم تو وبلاگ قرار بدم وتقدیمش کنم به دوستان پاکتر از برگ گل وصافتر از آیینه ام

 

گویند گنج درویرانه هاست چه گنجی از تو بهتر وچه جایی از قلب من ویرانه تر


مهر مادری در وجود یک گنجشک
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

این تصویر خیره کننده پرنده ای را نشان می دهد که برای محافظت از فرزندانش بدن کوچکش را مانند یک سد در مقابل آب قرار داده تا لانه اش را آب نبرد. او لانه اش را ناخواسته در مجرای یک ناودان بنا کرده و حالا که بارندگی آغاز شده او مجبور شده تا بدنش را مقابل جریان آب قرار دهد.

همانگونه که در تصویر بالا می بینید پرنده نر مشغول غذا دادن به جوجه هاست. اما پرنده ماده در مجرای آب خود را قرار داده در حالیکه کنار او هم آب زیادی جمع شده است. این پرنده ماده پرهای خود را باز کرده و حجم بدنش به دو برابر حجم معمولی رسیده تا هر چه بیشتر جلوی آب را بگیرد.

اگه شد

 امتحانات که تموم شد می خوام یه دل سیر بگم آخیش راحت شدیم  به امید روز دوشنبه هفته بعد    

 

اگه قسمت شد می خوام برم کوه بشینم روبه افتاب وبعد از مدتها غروب افتاب ببینم  اگه قسمت شد

 همه چی آروم میشه  تو هم که کنارم هستی  

این ترانه رو هم زمزمه راه می کنم   

واگه شد یه دل سیر گریه می کنم وعهد می بندم  عهد می بندم که دیگر این راه رفته را بی تو نروم هیچ وقت ..........کنارم باش

 

همه چی آرومه تو به من دل بستی

این چقد خوبه که تو کنارم هستی

همه چی آرومه غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه ،تو به احساس من

همه چی آرومه  من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا  به خودم می بالم

تو به من دل بستی از چشات معلومه

من چقد خوشبختم    همه چی آرومه

 

تشته ی چشماتم منو سیرابم کن

منو با لالایی  دوباره خوابم کن

بگو این آرامش  تا ابد پابرجاست

حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست  

همه چی آرومه من چقدر خوشحالم

پیشم هستی حالا   به خودم می بالم

تو به من دل بستی از چشات معلومه

من چقدر خوشبختم   همه چی آرومه 

 

فقر

 
 نکاتی بسیار قابل تامل درباره فقر
 
 
 
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

 
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

 
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

 
فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛

 
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

 
فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

 
فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

 
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

 
فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و هنوز ونیز و برج ایفل رو ندیده باشی؛

 
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

 
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

 
فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

 
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

 
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

 
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

 
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛

 
فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

 
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

 
فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

 
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و  هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

 
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

 
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

 
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه

 

 

 

 

یادش به خیر

یادش به خیر با یچه سالن چمن می گرفتیم دو تیم می شدیم وسر رانی بازی می کردیم  اونهایی که اهل قلیان بودند یه تیم می شدند ما اسمشون گذاشته بودیم تیم معتادان  وبقیه یه تیم دیگه  یادش به خیر  

یادش به خیر یه تکیه کلامی داشتم که برای هر استادی خرج می کردم «پیام نور مرکز حوادث غیر منتظره است » 

یادش به خیر استاد ریاضی یک که نمی تونست کلاس رو کنترل کن آخرش هم فیلممون دادن حراست واستاد رو از دانشگاه اخراج کردن (اینطور می گن) 

اما بهترین کلاس دانشگاه کلاس استاد ذبیحیان درس ادبیات بود  من عاشق این کلاس بودم هیچ وقت یادم نمیره بهترین کلاس تمام زندگیم بود  یادم اولین باریه که تو کلاس گفت تو کلاستون کسی هست که شعر بگه من اولین شعرمو خوندم   اما عجیب ترین چیز این بود که من این شعر رو تو خواب گفته بودم ونصف شب بلند شدم  تو تاریکی روی دفترچه تلفن نوشتم وصبح پاک نویس کردم  یادش به خیر  

یادش به خیر من تو کلاس ذبیحیان به خاطر ازدواج برادرم شیرینی آوردم وبرای سر کار گذاشتن همکلاسیها گفتم که خودم نامزد کردم  وچه قدر هم خندیدیم  وبعدش یکی از پسرها گفته بود که (روبه خانمها)این یکی از دستتون رفت  واون خانم گفته بود خیلی تحفه بود  واون پسره هم گفته بود خیلی دلتون بخواد  یادش به خیر  

یادش به خیر