تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

پنج شنبه ۲۸ وقتی یه زنگی به خونه زدم با خبر شذم که شوهر عمه ام آقای علیجانی فوت شده  خیلی ناراحت شدم خیلی مرد خوبی بود مدام فکر اینم که الان پسر عمه هام دختر عمه هام چی کار میکنند .خدا رحمتش کنه به خانوادشون تسلیت می گم  آخرین بار شش ماه پیش دیدمش تو باغ خودشون خونشون تو تهرانه ولی یه باغی تو زنجان دارن داشت گلابی  می چید من کمکش کردم  سرحال بود  اصلا کسی فکرشو نمی کرد این اتفاق بیافته مدام با خودم فکر می کنم زندگی ما چقدر عجیبه ممکنه همین اتفاق فردا برای ما برای نزدیکان من بیفته با خودم فکر می کنم  سی سال اول زندگی آدمها چقدر خوبه ولی بعدش احتمال اینکه پدر و مادرت رو از دست بدی یا خیلی از افراد فامیل رو خیلی زیاده  مرگ یک چیز عادی مهم چگونه مردنه .



خدا هست

اینجا هیچ چیز نیست وقتی مرخصی می گیرم یه سری به وبلاگ می زنم ایمیلها رو چک می کنم تنها سرگرمی من تو این شهر کوچیک همینه  بعضی وقتها با خودم فکر می کنم 12ماه من چطوری می خوام تو این شهر دوام بیارم نمی دونم  دل خوشی به این که چهل و پنج به چهل و پنج روز می ری مرخصی  همه آدمها تکراری نه دوستی نه خنده ای  ،اینجا فقط باید بگی چشم هر کی هرچیزی میگه هر دستوری میده باید بگی چشم بعضی وقتها با خودم می گم یه روزی تمام وسایلم رو جمع می کنم واز این شهر می رم ودیگه بر نمی گردم اما 12ماه مانده تا سربازی من تموم بشه

اینجا تنهایی تنها....

کتابهای کارشناسی ارشد رو اوردم ودارم یواش یواش می خونم  اما می ترسم می ترسم مثل سال قبل درنیام خیلی می ترسم اما کورسوی امید مجبورم می کنه بخونم ومی خونم .

چه روز عجیبی بود وقتی اومدم به اینجا .داداشم وبابام منوتا راه آهن زنجان رسوندند وبعد سوار قطار شدم تا مراغه وبعد رفتم ارومیه وبعد ماکو

ولی به دوتا چیز امیدوارم اول خدا وبعد گذر زمان تا چشم به هم می زنی روزها تموم می شن به قول سربازهای اینجا چون می گذرد غمی نیست .

به دلیل نداشتن حرف خاصی این پست را در هم بر هم زدیم


به دلیل نداشتن حرف خاصی این پست را در هم بر هم زدیم خود این تصاویر ونوشته ها حرف بسیاری از ماست


این تصاویر را تقدیم می کنم به تمام عزیزانی که از آنها دورم


از گروه اینترنتی پرشین استار


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org





چند تا عکس کودکانه جالب












Difference between easy and difficult
فرق بین آسان و مشکل


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

Easy is to dream every night
Difficult is to fight for a dream
خوابیدن در هر شب آسان است
ولی مبارزه با آن مشکل است

Easy is to show victory
Difficult is to assume defeat with dignity
نشان دادن یپروزی آسان است
قبول کردن شکست مشکل است

Easy is to admire a full moon
Difficult to see the other side
حظ کردن از یک ماه کامل آسان اس
ولی دیدن طرف دیگر آن مشکل است

Easy is to stumble with a stone
Difficult is to get up
زمین خوردن با یک سنگ آسان است
ولی بلند شدن مشکل است

Easy is to enjoy life every day
Difficult to give its real value
لذت بردن از زندگی آسان است
ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است

Easy is to promise something to someone
Difficult is to fulfill that promise
قول دادن بعضی چیز ها به بعضی افراد آسان است
ولی وفای به عهد مشکل است

Easy is to say we love
Difficult is to show it every day
گفتن اینکه ما عاشقیم آسان است
ولی نشان دادن مداوم آن مشکل است

Easy is to criticize others
Difficult is to improve oneself
انتقاد از دیگران آسان است.
ولی خودسازی مشکل است.

Easy is to make mistakes
Difficult is to learn from them
ایراد گیری از دیگران آسان است
عبرت گرفتن از آنها مشکل است

Easy is to weep for a lost love
Difficult is to take care of it so not to lose it
گریه کردن برای یک عشق دیرینه آسان است
ولی تلاش برای از دست نرفتن آن مشکل است

Easy is to think about improving
Difficult is to stop thinking it and put it into action
فکر کردن برای پیشرفت آسان است
متوقف کردن فکر و رویا و عمل به آن مشکل است

Easy is to think bad of others
Difficult is to give them the benefit of the doubt
فکر بد کردن در مورد دیگران آسان است
رها ساختن آنها از شک و دودلی مشکل است

Easy is to receive
Difficult is to give
دریافت کردن آسان است
اهدا کردن مشکل است

Easy to read this
Difficult to follow
خوندن این متن آسان است
ولی پیگیری آن مشکل است

Easy is keep the friendship with words
Difficult is to keep it with meanings
حفظ دوستی با کلمات آسان است

حفظ آن با مفهوم کلمات مشکل است


من این دو پست رو دبوباره می ذارم تو پست آخه خیلی دوستشون دارم

من به کودکی ام اعتقاد دارم

تمام دیوارهای این شهر می دانندکه در جایی از این شهر کودکی های من ریشه دوانده است.در جایی از این شهر خانه ای وجود دارد.که خوابهای هفت سالگی من در آنجا تعبیر می شود. خانه ای که در آن تمام اسباب بازی های من جاریند.آری تاریخ من از اینجا سرچشمه می گیرد .

کوچه ای درست در وسط این شهر شلوغ وخانه ای سیمانی با بوی کاهگل خاطرات من،همین اطراف

من اما....

چقدر زود بزرگ شدم. احساس می کنم در نیمه دوم زندگی حسرت نیمه اول را می خورم.

احساس می کنم تمام تیله های کودکی ام هر شب وقتی به خواب می روم میان ژست خاص دست هایم جاریند.

یادش بخیر هفت سنگها،وسطی ها،فوتبال ها،بچگی هایمان چقدر صادقانه گذشت.بزرگ که شدم.آرزو کردم. که کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم.

خانه کودکی ام چقدر زیبا بود.

من وبرادرو خواهرهایم حیاط کوچک خانه خودمان را تقسیم می کردیم. ونهال محبت می کاشتیم.وسط باغچه درختی بود که میوه زندگی می داد.ومن وقتی درخت باغچه از میوه های نرسیده باردار بود.جیب هایم را پر می کردم.ومیان نگاههای متعجب دخترا ن محله وسط بازی فوتبال، می خوردم . ما با دختران محله فوتبال بازی می کردیم .بدون آنکه فکر کنیم روزی بزرگ می شویم.

وحالا من ....

از تمام سعید ها وحمید ها و وحیدهای کودکی ام بی خبرم.

از تمام کودکی هایم جز خانه ای که به سیر طبیعی سرنوشت آن را فروخته ایم.واز آن کوچ کرده ایم . وجز یک کوچه که آن را به وادی غربت سپرده ایم .چیزی نمانده است.

واز آن کوچه جز یک پسر به اسم من که هر چند وقت یکبارباحسرتی وافرو بغضی قاصراز آن می گذرد. چیزی نمانده است.

واز من جز یک حسرت همیشگی وجز یک تنهایی چیزی نمانده است.

آری من به کودکی ام اعتقاد دارم

چهارشنبه 26 فروردین ماه سال 1388
نامه ای به خدا

تو مثل همیشه کنارم بودی می خواستم بخوابم اما تو رهایم نکردی هر شب میان  کا ج های با غچه  خانه ما  پرسه می زنی هر روز میهمان قلب من می شوی من تو را دوست دارم  .

می گویند غم را آفریده ای که همیشه به یادت باشم می گویند بالاتر از همه ای نه به خاطر اینکه  مغرور هستی  بلکه به خاطر اینکه دست  دیگران را بگیری. آری من تو را دوست دارم.

کنار پنجره اتوبوس نشستم  صندلی کناری من خالی بود . راننده داد می زد ماهد شت حرکت ، و اتوبوس حرکت کرد وتو برایم دست تکان دادی  ومن در قنوت آنقدر ربنا گفتم . که چشمانم قرمز شد . آری من گریه کردم . من تو را دوست دارم.

هر کس چیزی می گفت : همه داشتند در مورد فیلم دینی حرف می زدند.از آرمان ها و معیار ها حرف می زد نند .من اما بلند برگشتم وگفتم خدای من کنار ایستگاه  اتوبوس ایستاده است. و هر وقت اتوبو س  دیر بیاید اورا صدا می کنم و بعد شنیدم که همه می گفتند که این پسرک اهل کجاست. ساده است آری من این ساد گی را دوست دارم.

موبایل داشت پخش می کرد :چه سخته شب ها به یاد کسی گریه کنی و وقتی او را می بینی در حالی که سعی می کنی بغض ات را پنهان کنی فقط یک کلمه بگویی :سلام

واز تو چیزی خواستم . من این خواستن را دوست دارم

و حالا زمان گدشته است   در کوچه  غنچه ها دعوایشان گرفته است. دیشب یکنفر در حالی که ترانه می خواند. از کنار پنجره اتاقم رد شد. ولی من بیدار بودم . داشتم به این فکر می کردم. که این نامه را چگونه به تو برسانم . هیچ را هی نبود . نشستم نامه را دوباره خواندم.گریه ام گرفت.احساس کردم.تو هم داری نامه را می خوانی احساس کردم .با منی ، ودرست احساس کردم .با فرشته ها صف کشیدید . وبرای من دست زدید.خوشحا ل شدم . آری من این باهم بودن را دوست داریم.

نامه ای به خدا از طرف یک تنها

با آهنگها وفیلمهای زندگیمان

اولین باری که رفتم سینما از مدرسه بردن  سوم ابتدایی بود .فیلمش خواهران غریب بود افسانه بایگان و خسرو شکیبایی بازی کرده بودند .دومین بار دوم راهنمایی با محمد جعفر رفتیم سینما ،فیلمش سام ونرگس بود خیلی فیلم جالبی بود اولین فیلم محمد رضا گلزار بود اگه اشتباه نکنم .دوم راهنمایی (تابستونش) تو یه مغازه الکتریکی شاگردی( تو چهار راه اول کوچه مشکی) می کردم .ظهر با بچه های همسایه می نشستیم داخل مغازه بعد با هزار دردسر رادیو فردا رو می گرفتیم واحساس می کردیم این دیگه آخر سیاسته (یکی نبود بهمون بگه بیکارین شما) یاد مهدی ومحسن به خیر ....اون موقع تازه شادمهر اولین آلبوم خارجیش رو خونده بود (اگه اشتباه نکنم)

 آدم فروش دستتو رو شده برام قصه هاتو بلد شدم

    من آدم خوبی بودم به خاطر تو بد شدم تو بد شدم آدم فروش....

آهنگ مسافر ،عطر یاس ،دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه ،وخیلی از آهنگهای داخلی شادمهر رو داشتم .زمانی که پیش دانشگاهی بودم یه پسره داشتیم به اسم علی ذاکری نیک ،خیلی شلوغ بود اون زمان یادمه آهنگهای بنیامین تازه اومده بود  علی یه ام پی تری پلیر داشت همیشه گوش می کرد

دنیا دیگه مثل تو نداره نه داره نه می تونه بیاره 

   دلا همه بی قراره عشقن اما عشقه که واسه تو بیقراره  

  نه نداره دنیا مثل تو مثل تو  

معین هم یه آهنگی داشت به اسم فراموشم نکن خیلی خیلی دوستش داشتم خیلی.....

یگانه هم یه اهنگی داشت به اسم ای دختر بی وفا  اون هم خوب بود.

پویا هم یه آهنگی داشت فوق العاده بود.

می خوام برم می خوام برم گریه نکن پشت سرم

مام وطن منو می خواهد می گه کجایی پسرم

خورشید و با خود می برم ستاره ها پشت سرم

ابر مسافرم میاد همه میشن همسفرم

بدون تو ای وطنم نه منم نه من منم .....................

آهنگش خیلی خوب بود تو تنهاییم خیلی وقتها می خونمش  آخه من اکثر ترانه های داخل گوشی خودمو حفظم .

فکر می کنم تو دورانی که  برای کنکور می خوندم آلبوم وایستا دنیای رضا صادقی خیلی خوب بود  آلبوم خوبی بود این آلبوم رو پسر عمه ام وقتی رفته بودم کرج خونشون، بهم معرفی کرد.

من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه 

  از دلم تا کی هوای غصه رو مهمونیه

من دیگه بسه برام تحمل این همه غم

    قصد رنج بی ثمر برای هر زیاد و کم

وقتی فایده ای نداره غصه خوردن واسه چی 

  واسه عشقای تو خالی ساده مردن واسه چی

نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم 

  نمی خوام گناه بی عشقی بیفته گردنم

نمی خوام دربه در پیچ و خم این جاده شم 

  واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم............

دلم می خواد تا ته بنویسمش و بخونمش

در دوران ترم اول دانشگاه محسن یاحقی یه آهنگی داشت زیاد گوش می کردم .

کناره هر قطره اشکم هزار خاطره دفن

اینقدر خاطره داری که گویی قد یک قرن

گلو می سوزه از عشقت عشقی که مثه زهره

ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهر ه

درسته با منی اما به این بودن نیازارم

تو که حتی با چشمات هم نمی گی آه دوست دارم..........

بعدش آهنگهای زیادی بودند که باهاشون خاطره داشتم .مثل سیاوش قمیشی ،نیلوفرانه افتخاری،یگانه ،مجتبی کبیری وخیلی های دیگه....

یادش به خیر با چهار نفر از بچه ها چهار سال پیش که رفته بودیم اصفهان این ترانه سیاوش رو زیاد می خوندیم .

من همون جزیره بودم    خالی صمیمی وسرد

روی رقص خیس موجها    قامتم یه بستر نزم 

یه عزیز دردونه بودم..........

آدم با خیلی چیزها خاطره داره مثل خیلی از فیلمها مثل ....

ماجراهای هاکلبرفین ودوستان ،یا کارتون زورو که پنج شنبه ها می داد وبابام همیشه میگفت بزن یه شبکه دیگه این چیه نگاه می کنی.

مثل ماجراهای نیلز ،فوتبالیستها که وقتی شروع می کرد هیشکی تو کوچه نبود.

مثل فیلم سینمایی دشمن ملت که آمریکایی بود .

یا فیلم سینمایی عطش که جزو اولین فیلمهای بهرام رادان بود .

مثل گلستان که اولین فیلم سینمایی هندی از تلویزیون بود وموضوعش یه خدمتکار داخل خونه بود که به یه بازیگر معروف تبدیل شد وبچه الان بعضی وقتها اون تکیه کلام معروف رو می گن وباهاش می خندند (صابجی تو سیلی رو به اینجام نزدی (گوشش) به اینجام زدی(منظورش قلبش بود).

 وبعدش رام و شام پخش شد .

مثل روایت فتح ، سفر به چزابه ،خانه سبز ،جنگ78 ،مجید دلبندم،سجاده آتش

وخیلی چیزهای دیگه مثل همین امروز که من نشستم دوباره انتهای خیابان هشتم ویک حبه قند رو دیدم وباهاش گریه کردم مخصوصا انتهای خیابان هشتم خیلی خوب بود .

بعضی چیزها همیشه با آدم هستند و خاطرات مارو تشکیل می دن خوب یا بد.