تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

خوشا به حالت ای روستایی

 خیلی دوست دارم یه فرجی بشه اتفاقی بیفته که  

برای مدتی از این شهر برم  یه مسافرتی یه مرگ ناگهانی موقتی  

 یه راحتی خیال با اسودگی احساس 

 

خوشا به حالت ای روستایی 

چه شاد و خرم، چه باصفایی 

در شهر ما نیست جز دود و ماشین 

دلم گرفته از آن و از این 

در شهر ما نیست جز داد و فریاد 

خوشا به حالت که هستی آزاد 

ای کاش من هم پرنده بودم 

با شادمانی پر می‌گشودم 

می‌رفتم از شهر به روستایی 

آنجا که دارد آب و هوایی. 

نظرات 1 + ارسال نظر
صنم دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:18

اتفاقا این پیشنهاد به ما هم داده شد.. میگفت بهتره بریم یه روستایی جایی که ناب باشه!
برا ما که امکانش نیست..شما را نمی دانیم!
اما اگر می شود حتما اقدام کنید

ما همچین جایی رو داریم اما ..
دست ما نیست دست روزگار است که دستمان را از پشت بسته
کمی هم خودمان را به بیراهه زده ایم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد