-
غبار خاطرات
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 09:33
هیچ گاه عشق را از پشت شیشه های مه الود و غبار گرفته ندیده ام. اری من هیچگاه عشق را مکدر ندیده ام. وهرگز نیز به تماشای چنین عشقی رضایت نخوام داد. من عشق را شفاف و پاک میخوام به پاکی باران و به زلالی ابشار. سفر خوش، مسافر! برایم دعا کن به قولی که دادی، در آنجا وفا کن مسافر! سفر کن، زمین را بلرزان ودر قلب دنیا دلت را رها...
-
شعر های بابک علوی دوست عزیزم
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 13:38
ان شبی را که دلم پرخون کنی دوست دارم نازخود افزون کنی لب گذارم روی لبهای تبت زان تب خود لرز ما بیرون کنی
-
بدون عنوان
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 13:33
قصیده آبی خاکستری سیاه در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این...
-
زمانه تنهاست مثل ما
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 19:57
با کدامین قلم ،از کدامین احساس،در کدامین کاغذ،باید نگاشت نه تنهایم ونه عاشق،روزگارم بد نیست.گاه گاهی می خندم. قهقه ای سر می دهم.دوستانی دارم.سر شار از لطافت گلبرگهای لاله وحشی. قلمی دارم، گاه گاهی نفسی می آید از درون قلبم،می کشد نقش احساسی پرنور روی دفتر خاطراتم. دفتری دارم. که در آن دلنوشته هایم رابا چاشنی تنهایی می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 14:00
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 10:28
-
به همین سادگی رفتی بی خداحافظ
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 09:44
به همین سادگی تمام شد به همین سادگی که تو شیرین نبودی من هم فرهاد نبودم به همین سادگی که من بارها در پشت بام کلبه تنهایی ام نشستم وغروب های محض نبودن را دیدم . به همین سادگی که من یک ساعت کنار خیابان ایستادم . تا مرگ یک مورچه را با احساس تنفر از راننده تاکسی ها ، ببینم به همان سادگی که دفتر خاطراتم رنگ و بوی تو را...
-
کو دکی هایم، گرچه هنوز اعتقاد دارم کودکم
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 23:20
من به کودکی ام اعتقاد دارم تمام دیوارهای این شهر می دانندکه در جایی از این شهر کودکی های من ریشه دوانده است.در جایی از این شهر خانه ای وجود دارد.که خوابهای هفت سالگی من در آنجا تعبیر می شود. خانه ای که در آن تمام اسباب بازی های من جاریند.آری تاریخ من از اینجا سرچشمه می گیرد . کوچه ای درست در وسط این شهر شلوغ وخانه ای...
-
نامه ای به خدا
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 15:44
تو مثل همیشه کنارم بودی می خواستم بخوابم اما تو رهایم نکردی هر شب میان کا ج های با غچه خانه ما پرسه می زنی هر روز میهمان قلب من می شوی من تو را دوست دارم . می گویند غم را آفریده ای که همیشه به یادت باشم می گویند بالاتر از همه ای نه به خاطر اینکه مغرور هستی بلکه به خاطر اینکه دست دیگران را بگیری. آری من تو را دوست...
-
عید با ستانی نوروز
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 15:42
عید با ستانی نوروز به خوشی و کامیابی به قول سهراب وقتی همه مردم شهر در خواب بودند.وشب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذشت. من به دنیا آمدم. من به آرامی همه لحظه های پر سکوت در خیال پرواز به دنیا آمدم. چقدر دوران بچگی خوبی داشتیم . بازی ها، بی خبری ها،همیشه آرزو می کنم چشمانم را ببندم وبی خبر به خواب هفت...
-
شعر من
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 15:40
به یاد تو دلم گدا خواهد شد ز روی عشق تو عشقم وفا خواهد شد به یا آن شب هجرم به یا د تنهایی سپیده شبی هجر من صبا خواهد شد اگر چه قلب و دلم روح من خسته است شبی که تو آیی روح من جلا خواهد شد چه رنج کشیده در این فصل های رسوایی بیا که چون تو بیایی خزان فنا خواهد شد منی که بلبل عشقم مرا صدایی کو بیا که هر چه صدا نیست صدا...