تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

یادش به خیر

بچه که بودیم من با برادرم وخواهرم باغچه را قسمت می کردیم وهر کدام برای خودمان چیزی می کاشتیم  گل،سبزی،.... خیلی جالب هیچ وقت یادم نمی ره  هیچ وقت یادم نمی ره داخل حیاط  با جعبه فوتبال گل کوچیک  بازی می کردیم اون هم با توپ هفت سنگ  هیچ وقت یادم نمی ره آرزو می کردیم که جمعه بشه اونوقت دو تا توپ پلاستیکی می گرفتیم دونه ای 50تومان ویکی رو رویه اون یکی می کردیم وبعد با نخ کلفت محکمش می کردیم وتو خیابون از ساعت 9 صبح تا 5 ظهر فوتبال بازی می کردیم نهار هم خونه نمی اومدیم  مخصوصا کفشهای فوتبالیمان که زیرش نوک تیز بود وگاهی وقتها که پاره می شد با همان کفش پاره تا مدتها فوتبال بازی می کردیم  یادش به خیر قصه های زن عمو که همیشه ترسناک بود واونقدر ترسناک که من شب جرئت رفتن تو حیاط رو نداشتم یادش به خیر وقتی تلویزیون نداشتیم ومی رفتیم خونه عمو اینا که  تازه تلویزیون خریده بودند  یه درخت هلو داشتیم تو حیاط خونه که مزه اش هنوز از یادم نرفته  ما اونجوری بودیم  با این خاطرات کودکی اما حالا آدمها به یه چیزهای دیگه فکر می کنن دختر های دبیرستانی صبح تا شب دنبال شماره پسر پسر ها هم همیشه دنبال دختر ها  پسرها دوست دارن بهترین ماشین رو داشته باشن ودختر ها بهترین مانتو من که زیاد وارد نیستم ولی خوب ما دبیرستانش هم این شکلی نبودیم اصلا حرف هم رو نمی فهمیم   

 

گفتم یه یادی از دفتر خاطراتم کرده باشم که با درست کردن این وبلاگ دیگه خیلی وقته سراغش نرفتم  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
تلاله چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 http://talaleh.blogsky.com/

سلام.خوبید شما؟
آره یادش بخیر اون روزا.اون موقع دخترا دم دست نبودن.ژسرا بیشتر اذیت میکردن. اما الان زیادی دم دستند. منم خاطرات زیادی دارم اما خیلی وقته ننوشتم دیگه. دنیایی داشت واسه خودش دفتر خاطراتم....یادش بخیر.منو کجا که نبردی...
مرسی

اول سلام
دفتر خاطرات منم خیلی وقته خاک خورده

تلاله چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:09

پست جدیدمیگذاری خبر بده بابا

تازه گی ها یه ذره بی وفا شدم باشه چشم میام به خونه مجازیتون

مردمک چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:13



جنگ است میان آسمان آبی و زمین
بر سر تصاحب خورشید
یک سو سیاهی زمین
سوی دگر آبی کم رمق آسمان
و ...

"یادش بخیر"هاتون خیلی صمیمی و دلنشینه .

خودم هم عاشق همین یادش به خیر هام هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد