تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

می دانی خیلی وقت است در نوشته های خودم دنبال رد پای تو می گردم یا در تو دنبال رد پای خودم می دانی گاهی وقتها خودم را به خیالی می زنم همه چیز من تو می شود همه چیز من ... 

گاهی وقتها با من یکی می شوی وتمام خاطرات اینده ام را ورق می زنی با هم قدم می زنیم می رویم کوه نوردی  

می رویم عکاسی همان چیزی که من خیلی دوست دارم  

 با هم می رویم در یک شب بارانی قدم می زنیم تو به من خندی ومن  از حس وحالم در زیر باران می گویم وتو باز می خندی .... می خندی.... 

در خیال من انقدر پرسه می زنی که دیگر دلم نمی اید بیرونت کنم تو گاهی وقتها محرم می شوی محرم تر از خود من به من  آنوقت خودم به تو حسودیم می شود وخودم با خودم دعوایم می گیرد وآنوقت من به خودم می خندم ابن روزها زیاد حس وحال نوشتن ندارم  این روزها اصلا نمی دانم چکار می کنم صبح تکراری  شب تکراری   ... روزهای تکراری  

ولی هر چه که می شوم باز از تو خسته نمی شوم  نمی دانم آخرش سهم تو از من چه می شود یا سهم من از تو  

چه فرقی می کند...... 

آخرش می شوی یکی مثل خودم  

دیوانه شدیم این روزها هیچ چیزمان به راه نیست  

شنگولیم اما چه سود ؟.. 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهرسا شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:17

با اینکه من خودم جز لیدیام ولی خیلی فاز داد .مرسی!

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد