تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

من ننوشتم یکی تو خونمون نوشته بود و چسبونده بود روی دیوار اتاق

شهامت آغاز- آگاهی- وایمان به قداست ثانیه ها  

تنها چیزی که بدان نیازمندی  

آن گاه نو خواهی شد  

که کهنه اسرار را رها کنی  

نباید در همانی که هستی بمانی  

همیشه راه دیگری پیش روی توست  

نیرویی که بدان نیازمندی از ژرفا به سطح می جوشد  

به خود آگاهی می پیوندد ودیگر گونه ات می کند  

تازگی را بجوی و به توانایی هایت تکیه کن  

بی پروایی خود را نشان بده  

دگر سانی را بپذیر  

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:39

بس دیردین باشارمام ای شلوغ

من با شارمام گنه دیرم

صنم جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:26

پنجره‌ام به تهی باز شد
و من ویران شدم


"سهراب"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد