تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

پرواز

دلم یک موسیقی آرام بخش می خواهد  

وپرواز  

بال هایم را برداشته ام  می خواهم پرواز کنم  

برای رفتن   

پله لازم نیست  

پله ها طناب بین من وتاریکیند  

من همیشه تنهایم  

  هیچ دلبستگی این دور و اطراف ندارم  

 

 این روزها فقط خودم هستم  

 
رها  


ازاد  


فارغ از همه چیز 
 

 

حتی خودم

نظرات 3 + ارسال نظر
صنم شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:42

پرنده روی سیم هم ....پرنده است!

پرنده فکر نداشت
پرنده قرض نداشت
پرنده افقهای آبی را دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده فقط یک پرنده بود

[ بدون نام ] یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:49

نیا باران زمین جای قشنگی نیست!
من از اهل زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است.ولی از یک طرف پروانه را هم دوست میدارد!
نیا باران.....................

زمین جایی برای دوست داشتن نیست
زمین فقط برای آن ایت که ما بفهمیم چیزی هست که اسمش زمین نیست زمین جایی است که باید بفهمیم اینجا همان جایی است که نباید باشد پس باید پرواز کنیم اینجا جز دلتنگی چیزی نیست

مردمک یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 14:31


چه دلنشین بود جمله تون "زمین فقط برای آن است که ما بفهمیم
چیزی هست که اسمش زمین نیست "

...

حقیقت اینه که وقتی کس دیگه ای به آدم "بال" بده ! کسی که
همه جوره ارزش همسفر شدن رو داشته باشه ، کسی که
بتونه شریک ِ "رها بودن ها "و "فارغ از همه چیز شدن ها" بشه ،
آدم پر از دلبستگی میشه ، یه جور دلبستگی ِ خواستنی .
این کاملا درست که"برای رفتن پله لازم نیست" اما اینم یادتون
باشه که "رفتن همیشه همسفر میخواد" ..
موسیقی آرام بخشی که دلتون میخواد شاید ، باید چیزی باشه از
جنس انسان ! انسانی که با اومدنش زندگیتون پر از موسیقی
میشه .. قدرت بی حد عشق رو دست کم نگیرید .

فقط وقتی می تو نی با شوق بپری که هیچ دلخوشی رو زمین نداشته باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد