تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

نامه ای برای خدای خوب و مهربانم

همیشه بوده ای ومن گاهی بو ده ام وگاهی نه فقط تو می دانی که من فردا با تو ام یا نه اما همیشه دوست دارم با تو باشم حتی اگر باهم قهر باشیم  ما که با هم قهر نمی شویم گاهی وقت ها که من خودم را به کوچه بن بست می زنم تو هوایم را داری اما من از خجالت چند روزی آفتابی نمی شوم اما تو خود می دانی حتی آن روزها که خجالت زده ام می دانم که فقط با یاد توست که دلم آرام می گیرد از خانه که خارج می شوم تو را صدا می زنم می دانی تو تنها معبودی که همیشه هستی حتی اگر من نباشم . 

دلم نمی خواهد این مناجات ساده را به الفبای ادبی حروف درگیر کنم دلم می خواهد ساده باشم  مثل تو مثل اسمان زیبای تو دلم می خواهد با تمام سادگی تو را صدا بزنم  

مرا ببخش اگر چند سالی از نگارش این دفتر مجازی می گذرد به ندرت تو را یاد کرده ام اما تو خود می دانی که من فقط تو را می پرستم ودلم می خواهد تمام حرفهای  برای تو باشد چقدر خوب است وقتی می نویسم تو هستی وقتی صدایت می زنم جواب می دهی چقدر خوب است می دانی که جمله نمی نویسم تکرار را هم دوست ندارم ومی دانی دوست هم ندارم در روابطمان ریا باشد آخر وقتی اول و آخر همه چیز تو هستی دیگر ریا کجای الفبای صحبتمان جا خواهد گرفت. 

شرمنده ام گهگاهی خودم را گم کرده ام تو را گم کرده ام تو همیشه بوده ای تکرار می کنم چون تو همیشه بوده ای واین من بوده ام که تو را گم کرده ام  

وقتی صدایم را جواب می دهی انگار تمام دنیا برای من است با خودم می گفتم آن کسی که تو را دارد دیگر چه چیزی کم دارد یادت هست دیروز را می گویم  

کمکم کن برای همیشه با تو باشم نمی دانم خودت کاری بکن یک حق وتو ای یک چیزی یک معجزه ای .... 

می دانی که همیشه به این فکر می کنم نکند عمرم تمام شود ومن در این دنیا آنچنان که باید بنده خوبی برای تو نباشم حودت می دانی که این آرزو برای من خیلی مهم است  می دانی که همیشه با خودم زمزمه می کنم که اگر روزی مرا به دیدار خواستی با لبخند باشد نه برای مجازات  

کمکم کن فقط تو می توانی  

خدای خوب  مهربان من  

نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه... چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:15

سلام به طور اتفاقی به مطلب شما برخوردم واقعا عالی بود
همیشه بوده ای ومن گاهی بو ده ام وگاهی نه
واقعا که خدا بهترین دوسته کسی که وقتی ازهمه چیز نامید میشی مثل بقیه نیست که رهات کنه به حال خودت همیشه وهمه جا باهاته وبیشتر توی لحظات سختی من همیشه این دقیقه های90که ناامید ناامیدی یه دفعه یه نقطه روشن توی این همه تاریکی میبینی خیلی دوست دارم بهتربگم عاشق خدام عاشق این همه معرفتش...

اره خدا همیشه هست این ماییم که هر وقت دلمان بخواهد هستیم وهرگاه بخواهیم نه
ولی خدا همیشه هست اون مطلب رو که نوشتم دلم می خواشت یه دل سیر گریه کنم
چقدر موجودات عجیبی هستند انسانها

غریبه... جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:48

خدا میان واژه هایمان جایی ندارد باید بگوییم کسی هست که خواهد آمد واین واژه های درهم وبرهم را سرجایش خواهد نشان به امید آن روز...

به امید آن روز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد