تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

شعر من

به    یاد تو   دلم گدا    خواهد شد

  ز روی عشق تو عشقم وفا خواهد شد    

به یا آن شب   هجرم   به یا د   تنهایی

 سپیده شبی هجر من صبا خواهد      شد     

اگر چه قلب و دلم روح من خسته است

  شبی که تو آیی روح من جلا خواهد شد

چه رنج کشیده در این فصل های رسوایی

بیا که چون تو بیایی خزان فنا خواهد شد

منی که بلبل      عشقم مرا    صدایی کو

  بیا که هر چه صدا نیست صدا خواهد شد

همیشه فکر من این است و   چشمم در راه

 شنیده ام که بیایی فکر من روا خواهد شد

دلم بسی رنجور   و سخن      بسی کوتاه

 تمام هستی      عالم خدا       خواهد شد

 

شعر از یو سف قاسمی

 

.باران هنوز می بارید داشتم با خودم فکر می کردم باران چقدر زیباست. اگر به یاد تو گریه می کردم هیچ کس اشکهای مرا نمی دید. اشکها و چشم ها...

چشم ها چقدر زیبایند بعضی ها چشم عسلی اند بعضی ها آبی (گوی گوز) و بعضی ها مشکی(قره گوز) وبعضی ها  سبز..

رنگها مهم نیستند ان چه که با چشم ها بیان می شود مهم است.

_________    _______ _________      _____________ ______

چشم ها دنیای زیبایی دارند . وقتی عاشق می شوی اول چشم ها هستند که جلب توجه می کنند.دختر ها جلب توجه می کنند و پسر ها چشم چرانی.بر خی ها به دختری که دوستش دارند چند بار زل می زنند تا بگویند چقدر دوستش دارند.

___________        __________       __________      ______

در تمام زندگی خود یاد گرفته بودم که دختر ها مغرورند.و پسر ها عاشق با خودم فکر می کردم آنها چگونه عشق خود را ابراز می کنند اگر نمی توانند ان را بیان کنند پس یعنی برای عشق اهمیتی قائل نیستند

بزرگ شدم وفهمیدم که آنها هم عاشق می شونداما حرفشان را با چشم هایشان می زنند برای همین است که راه دستیابی به زنها چشم هایشان است نه قلبهایشان آنها با چشم حرف می زنند  اعتراض می کنند وعاشق می شوند.

++++++     +++++++            ++++++++++   +++++++++++

دستش را روی قلب او گذاشت و گفت دوستت دارم . سپس معصومانه به چشم هایش زل زد. ودست دردست هم عاشقانه در گندم زار دنبال هم دویدند.این داستان را که خواندم کتاب را بستم وبه عشق گندم گون شخصیت ها خندیدم .

0-----------------------------0-------------------------0-------------------

سالها گذاشت ومن بزرگ شدم . وعاشق ، نمی دانم اولین بار کجا او را دیدم  اما هر وقت به چشمانش زل می زنم . وبه او می گویم که چه قدر دوستش دارم وتا ابد می خواهم با او باشم . ودستم را روی قلب تپنده اش می گذارم . هر دو می خندیم  من به خودم واو به من ،