تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

بابا مامانا بخونن

اعتراضات یک کوچولوی معترض !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی پیاز خورده ی غیر پاستوریزه و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشده ات را به سر و صورت حساس من نمالید.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


مامان و پاپا! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای شیر شما هم مضر است!!!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید.
چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش ''بول بول بول بول'' می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو بره تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی! جیش کنی تو شلوارت.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم!
لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین،
از چینی های توی کابینت استفاده نمایید! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما
خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی ''بچه سوسک مرده'' بدهد!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما
شکم مرا ''پووووووف'' می کنید به حداقل می رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


والدین عزیز! وقتی منو مثل توپ فوتبال بالا میندازید تو رو خدا
حواستون به پایین اومدن ما هم باشه.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


والدین محترم! هوای ما بچه ها رو بیشتر داشته باشید
و نخواهید که هیچوقت نگرانی رو تو چهره های ما ببینید.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

هیچ

هنوز هوای باران گرفته را به خاطر دارم هنوز ذهنم پر است از واژه های مبهم کودکی 

 هنوز به خاطر دارم  

می دانی این چندمین باری است که در این روز می نویسم وپاک می کنم  می دانی انگار حسش نیست که بنویسم  خودم هم نیستم  تو هم نیستی  اصلا برای چه بنویسم   ذهنم از تمام چیزهایی که به زندگی تعلق دارد خالی است  صبح یک شعر سرودم ولی پاکش کردم  وبعد یک داستان نوشتم ولی خوشم نیامد دوباره پاکش کردم احساس می کنم هیچ حرفی ندارم این اولین بار است خسته از تکرار روزهای تکراریم  

نمی دانم چرا احساس می کنم  دیگر قطار رفته است ومن جا مانده ام یا احساس می کنم  برای زندگیم مقصدی وجود ندارد که قطاری باشد  انگار در یک دایره می چرخم ودوباره به اولش بر می گردم  اصلا معلوم نیست این سلولهای خاکستری ذهنم کجا ول معطلند  کارم شده صبح تا شب پشت پی سی بشینم و جنگهای صلیبی بازی کنم  انگار هیچ چیزی در زندگیم نیست  هیچ چیز نه عشقی نه احساسی نه شوری نه شوقی هیچ .............

مشهد رفته بودیم خیر سر مان

من یه مدت نبودم با بچه مجردی رفته بودیم مشهدی بشیم  حالا نمی دونم شدیم یا نه 

خیلی هم خوش گذشت

چرا؟؟؟؟

بهار که می آید  

درختان که سبز می شوند 

سبزه ها که رشد می کنند  

ودرختان که شکوفا می شوند  

چه نصیبی دارد وقتی آرزوهایم هنوز شکوفه نزده اند  

تابستان که می شود 

میوه ها که از راه می رسند  

یادها وقتی در کوچه می پیچند 

هوا که خیلی که گرم می شود ویخها که آب می شوند

چه نصیبی دارد وقتی آرزوهایم هنوز یخ بسته اند 

 

پاییز که می شود  

  در ختان که خسته می شوند 

  برگها که می ریزند  

  طبیعت که زرد می شود   

 غروبها وقتی دل انگیز می شوند 

چه نصیبی دارد وقتی آرزوهایم دل آزارند  

زمستان که می شود  

برف که می بارد  

همه جا یخ می بندد  

همه جا سفید می شود

درختان به خواب می روند  

چه نصیبی دارد وقتی آرزوهای من سالهاست به خواب رفته اند 

 

 

به همان سرعت که می نویسی به همان سرعت روزی تمام می شود تا چشم باز می کنی چهار نفر می بینی که گوشه یک پارچه سفید را گرفته اند وتورا داخل جایی تنگ وتاریک رها می کنند  

به همین زودی تمام میشود 

 

پس اگر به همین زودی است چرا  عشق را میان نبودنها چال می کنیم  ودوستی را به گورستان احساسات می سپاریم  

 

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

تســـــاوی


از سروده های زنده یاد خسرو گلسرخی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

معلم پای تخته داد می زد،
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر "جوانان" را ورق می زد
برای اینکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری را نشان می داد
با خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت :
"یک با یک برابر هست"

از میان جمع شاگردان یکی برخاست،
همیشه یک نفر باید به پا خیزد...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی، اشتباهی فاحش و محض است!
نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت
معلم مات برجا ماند
و او پرسید اگر یک فرد انسان،
واحد یک بود آیا باز یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهشی بود و سوالی سخت!
معلم خشمگین فریاد زد:
آری برابر بود.
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود
آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود؟
اگر یک فرد انسان،
واحد یک بود آنکه صورت نقره گون،
چون قرص مه می داشت
بالا بود؟
وان سیه چرده که مینالید پایین بود؟ا
اگر یک فرد انسان،
واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد!
حال می پرسم
یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران
از کجا آماده می گردید؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟

معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست ...