-
این روزها در تلاطم فضای مجازی و انواع مشغله های فکری وبلاگم یادم میره
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1395 18:54
هنوز موی بسته را اگر به شانه وا کنم... هنوز موی بسته را اگر به شانه وا کنم بسا اسیر خسته را ز حلقه ها رها کنم هنوز خیل عاشقان ، امید بسته در زمان خوشند و مست از این گمان که کامشان روا کنم مرا همین ز شعر بس ، که مست باده ی هوس ز روی و مو به هر نفس هزار ماجرا کنم از این کلام مختصر ، مرا قضا شد این قدَر که ترّهات خویش را...
-
طنز ی به ذهنم رسید. روزی به یار گفتم
جمعه 25 تیرماه سال 1395 16:35
روزی به یار گفتم در خانه نان نداریم چیزی به خان نداریم گرتو نمی پسندی تغییر ده غذا را او در جواب گفتش در خانه نت نداریم اینترنتی نداریم گر تو نمی پسندی تغییر ده فضا را گفتم غذا نداریم گویی: فضا نداریم این واجب است یا ان؟ گرتو نمی پسندی تغییر ده قضا را گفتا که سخت باشد با این وفای عاشق بی نت نماز کردن گر تو نمی پسندی...
-
از اشعار حسین منزوی
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 12:14
حسین منزوی / چنان گرفتــه ترا بازوان پیچکی ام چنان گرفتــــــــــــــــه ترا بازوان پیچکی ام که گویی از تو جدا نه که با تو من یکی ام نه آشنایی ام امـــــروزی است با تو همین کـــه می شناسمت از خوابهای کودکی ام عروسوار خیـــــــــــــــــال منی که آمده ای دوباره باز به مهمانی عروســـــــــــــکی ام همین نه بانوی شــــعر...
-
تاریخ ایران
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1395 10:02
ماجرای چگونگی حکومت محمود افغان بر ایران ماجرا از این جا شروع شد که گرگین خان که بعد از شورش در گرجستان توبه کرده بود، میر ویس افغان را دستگیر کرد و به اصفهان فرستاد. میر ویس در اصفهان کسب اعتبار کرد و به چشمان خودش ضعف صفویه را دید. در سفری که به حج رفت و فتوای علمای اهل سنت را نیز در لزوم سقوط خاندان صفویه کسب کرد....
-
کجایی ؟
سهشنبه 1 تیرماه سال 1395 20:34
دیر می شود بیا فقط بیا آقا.....
-
چقدر با این شعر روزهایی رو گذروندم یادش به خیر
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1395 10:27
و حدس می زنم شبی مرا جواب می کنی و قصر کوچک دل مرا خراب می کنی سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای ولی برای رفتنت عجب شتاب می کنی من از کنار پنجره تو را نگاه می کنم و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی هزار مرتبه مرا ز خجلت آب می کنی به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام تو کمتر از غریبه ای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1395 14:53
من از ناله های پیرزنی در شبهای دور دست که میگفت خدایا جان مرا بگیر و مرا از این همه درد رهایی بخش ،فهمیدم زندگی هیچ ارزشی ندارد از هیچ به هیچ؟
-
این روزهای من
دوشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1395 20:22
این روزها حالم خوبه فقط به این دلیل که به قولی که به خدا دادم خوب دارم عمل میکنم امیدوارم روزهای آینده خبر خوشی از کار و شغل جدید برام برسه زندگی هم خوبه تقریبا این روزها سعی میکنم آرامش رفته رو به زندگی برگردم دارم سعی میکنم آرامش بیشتری داشته باشم تصمیم دارم برم باشگاه ورزشی ،با تلگرام و اینستاگرام ساعتهایی از...
-
طنز سیاسی
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1395 19:11
شنیدم در زمان خسرو پرویز گرفتند آدمی را توی تبریز به جرم نقض قانون اساسی و بعض گفتمان های سیاسی ولی آن مرد دور اندیش، از پیش قراری را نهاد با زن خویش که از زندان اگر آمد زمانی به نام من پیامی یا نشانی اگر خودکار آبی بود متنش بدان باشد درست و بی غل و غش اگر با رنگ قرمز بود خودکار بدان باشد تمام از روی اجبار تمامش...
-
باز هم یه شعر شاهکار از شاعری که نمیشناسمش
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1395 11:10
هر سربازی در جیبهایش،در موهایش؛ ولای دکمه های یونیفورمش، زنی را به میدان جنگ می برد... آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است،هر گلوله دونفر را از پا در می آورد! سرباز و دختری که در سینه اش می تپد...
-
ساق اولسون شهریار
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1395 12:08
اوده بیر ایل آه چکرم خبر یوخ اودن چیخام من او یانا یار گلیر تایتوشلاروم چوله چیخا گون چیخار من چیخاندا یاغیش گدسن قار گلیر یازیق قوزوم آجلوقا دوز داروخما بوگون صاباح باهار گلیر بار گلیر بیزه گله گلمیه بیر کال ایده قونشوموزا هایوا گلیر نار گلیر خان اوونه شر گله قویروق بولار بیزم اوه کور ایت گله هار گلیر خلقه قوناق گلیر...
-
ارامش گم شده
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1395 11:06
دلم آرامش میخواهد این را چطور شعر کنم؟؟؟
-
هنوز دلم برایت تنگ میشود
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1395 20:11
بیا این ره توشه کوچک مان را برداریم سری به حوالی هفت سالگی بزنیم بیا ایمان را کمی بیشتر کنیم دیدمان را بهتر ، وحالمان را کمی شور انگیز تر بیا به همان کوچه بچگیمان سری بزنیم بیا توپ پلاستیکی را از میان خاطرات بچگی بیرون بکشیم و تا شب مشغول بازی شویم بیا فصل ها را بچرخانیم تابستان را پیدا کنیم و بنشینیم از صبح تا شب...
-
عید ۹۵
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1395 17:29
امیدوارم سال نود و پنج سرشار از دوست داشتنها باشد امسال مسافرت جایی نرفتیم فعلا داریم برنامه های تلویزیون رو دنبال میکنم خبر خاصی هم نیست
-
عید بی تو مکدر است از خاطراتی که دیگر تکرار نخواهد شد
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1394 20:22
چهار شنبه آخر سال همیشه فسنجان می پختیم همیشه خواهر و برادرام جمع میشدن خونه ما بدون پدرم حس و حال هیچ عیدی نیست الان سر کارم دلم نمیخواد برم خونه ، چهارشنبه سوری کیلویی چند؟ بچه که بودیم نزدیک عید با پدر و داداشم می رفتیم خرید بابام از بانک ملی چها راه انقلاب پول میگرفت بعدش میرفتیم خرید اسکناسهای دویست تومنی صد...
-
انگار نه انگار
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1394 15:06
دینی که با خوردن آب در ملأ عام به خطر بیفته، ولی خوردن حق مردم تکونش نده، دین نیست، توهمی است برای عوام و نعمتی است برای خواص... ﻧﺰﺩﯾﮏ ٣٨ ﺳﺎﻟﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻋﺰﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﺮﺩﯾﻢ... ٨ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻧﺼﻒ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﻨﮕﯿﺪﯾﻢ... 15 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ... ﭼﻪ حکمتیه ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﮥ ﺩﻧﯿﺎ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ؟ ﺗﺮﮐﯿﻪ ﻗﻄﺐ ﺻﻨﻌﺘﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﯿﺸﻪ......
-
یادش به خیر پارسال مادرم با پدرم رفته بود مشهد ولی حالا بدون پدرم
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1394 12:08
عکس تکی به هیچ دردی نمی خورد وقتی تو در قاب عکس کنار مادرم ایستاده ای اما دیده نمیشوی در عوض چشمهای مادرم پر از تنهاییست پر از قطره های اشکی ایست که نباریده است عکس تکی مادرم در صحن امام رضا پر از ناگفته هاست این را من خوب فهمیدم وخوب فهمیدم عکس تکی به هیچ دردی نمی خورد
-
تو را با پدرم به خاک سپردم عشق دیگر بس است برویم به جداییمان برسیم
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1394 19:39
قبلا همیشه با خودم می گفت :چرا اینقدر درد فراق سخته و تحمل ناپذیره.... اما جدایی پدرم دردی بود که هیچ وقت تجربه نکرده بودم در فراق امیدی هست اما در جدایی.....
-
باز جمعه دلگیر وبازهم یادت .....پدرم
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1394 19:33
نمیروی ز یاد من ..... تورا به گریه های شبانه می سپارمت . تو را به خاکها به بادها به خاطرات رفته در زمانه می سپارمت تو را به اشک مادرم به گریه برادرم به آه بینهایتم تورا به عشق می سپارمت نمیروی زیاد من چگونه می سپارمت ؟ چگونه می سپارمت ؟ نمیروی زیاد من........
-
با تو....شوری در جان بی تو ........
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1394 19:02
نه بی تو سکوت نه بی تو سخن به یاد تو بودن به یاد تو من ببین غم تو رسیده به جان و دویده به تن ببین غم تو رسیده به جانم بگو چکنم!
-
این روزها خودم را نمی شناسم
چهارشنبه 23 دیماه سال 1394 16:06
برای عطر دلتنگی این روزها ، برای هوای بهاری زمستان ، برای جابه جاشدن این روزهای من درمیان مرز کفر و ایمان شاید بهانه خوبی برای نوشتن باشد شاید این روزها دلتنگ تر از گذشته باشم اما دستانم حوصله روزهای رفته را ندارند که بنشینند و بنویسند از ماوقع این روزهای من ، از اتفاقاتی که این روزها بی برو برگرد می آیند و می روند...
-
سینما - فارست گامپ
چهارشنبه 9 دیماه سال 1394 11:37
(توضیح مختصر : شاید یکی از ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما، در فیلم "فارست گامپ" رد و بدل شده باشه، جایی که فارست و جنی بعد از سالها دوری، بعد از سالها بی مهری جنی و نادیده گرفتن عشق فارست، به هم رسیده اند و اینبار فارست بدون اینکه ترسی از ناپدید شدن دوباره ی جنی داشته باشه، داره از اتفاقاتی که در سالهای...
-
بهت میگم خدا حافظ
دوشنبه 30 آذرماه سال 1394 18:37
بــِــﻬــِــﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻌﺪﯼ . . ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻟﺒﻬﺎﺕ . . ﺑــِــﺸــﯿﻨﻪ ﻃﺮﺡ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ! ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﻋﻄﺎﺭ ! ﺑﺪﻭﻥ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ , ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ! ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ! ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺳﻬﺮﺍﺏ ! ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ , ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ !!! ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ! ﻣﻨﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺧﺪﺍ ﺧﯿﺎﻡ ! ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﻍ ﺁﺗﯿﺶ...
-
نامه ای به پدرم
شنبه 7 آذرماه سال 1394 15:57
سلام امیدوارم حالت خوب باشد اگر از ما بپرسی خواهم گفت حالم خوب است خانواده هم خوبند ما همه خوبیم اما راستش را بخواهی همه دلتنگ تو هستیم اشکهای مادرم کمتر شده نمی دانم داریم به نبودنت عادت می کنیم یانه ..... امامن همچنان دلتنگت هستم حالم هم خوب نیست شاید هنوز باورش برایم مشکل است من مشکلی با مرگ ندارم اما با نبودنت...
-
حال من حال و روز خوبی نیست
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1394 10:47
حال من حال و روز خوبی نیست خسته ام، خسته او نمی فهمد این طبیعی ست ببر زخمی را ببرِ روی پتو نمی فهمد بین ما مرز درد فاصله بود مثل یک رشته کوه پیوسته مثل یک صهیونیست غمگین که به زنی توی غزه دل بسته زندگی در لباس شعبده باز سر گرفت و کلاه را پس داد در ازای جهان رنگارنگ دست اخر سیاه را پس داد من به پایان خویش معترفم جفت...
-
پاییز دوستیها
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1394 12:48
موهایت در باد پاییزی تاب بخورد لبانت شعری بسراید از همان شعرهای عاشقانه قدیمی گوشهایمان را بسپاریم به صدای خش خش درختان پاییزی وزیر لب زمزمه کنیم پادشاه فصلها پاییز ، خستگیهایمان را بسپاریم به باد ، حرفهایمان را بنویسیم روی برگها و بفرستیم برای دوستان قدیمی ، تمبری بزنیم از دوست داشتن وبگوییم چقدر دوست داشتن خوب است ،...
-
اولین پاییز
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1394 12:34
بوی پاییز میدهد این روزهای زندگی ،پنجره را که باز میکنی بوی هجرت می آید پرستو ها می روند ، کلاغها بارشان را بسته اند .اما من همچنان مانده ام که دوباره بهار از راه برسد زمستان بگذرد وخیالاتم دوباره پر بکشد سوی نا کجا آباد ، مثل یک روستایی در فکر زمستانی سخت نشسته ام کنار پنجره ، و ریزش برگها را با طعمی از مرگ نظار گرم...
-
نقد فیلم محمد رسول الله
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 11:32
فیلم محمد رسول الله را دیدم جسارت کردیم ونقدی برفیلم نوشتیم فیلم از شعب ابی طالب آغاز میشود جایی که مسلمانان از همه چیز تحریم هستند وسپس زمانی که سختگیری به اوج خودش می رسد سپس فلش بک می شود به گذشته ای که مکه در دوره حمله ابرهه دوران سختی داشته است از این لحاظ این فلش بک بسیار خوب است داستان در گذشته پیش میرود و حمله...
-
پدرم....
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1394 12:18
روز دوشنبه 26 ام مرداد ماه قرار بود برم اداره مالیات ،قرار بود قبض رو ببرم تاییدش کنن ،صبح زود داداشم زنگ زد گفتم بابا از باغ نیومده گفتم نه ،گفت قرار بود بیان . گوشی رو قطع کرد منم رفتم سر کار ،رسیدم شرکت دوباره گوشیم زنگ زد ایندفعه خواهرم بود بهم گفت بیا بیمارستان موسوی بابام حالش بده بعدش گفت نه نیا بهت زنگ میزنم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مردادماه سال 1394 13:04
اگر این روزها نمی نویسم از دردی که آشفتگی مرا صد چنان کرده است نه حوصله ای برای نوشتن هست ونه فرصتی برای گفتن بگذار زمان بگذرد شاید دردهایمان با گذر زمان بهبود یابند